-
خدايا قطرهام را شورش دريا کرامت کنشاعر : صائب تبريزي دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کنخدايا قطرهام را شورش دريا کرامت کنکف خاک مرا پيشاني صحرا کرامت کننميگرداني از من راه اگر سيل ملامت رادل پر خون چو دادي، چشم خونپالا کرامت کندل ميناي مي را ميکند جام نگون خاليمرا راهي به سوي عالم بالا کرامت کندرين وحشت سرا تا کي اسير آب وگل باشم؟لبي خشک از شکايت چون لب دريا کرامت کنبه گرداب بلا انداختي چون کشتي ما رامرا يک گل زمين از ساحت دلها کرامت کنحضور گلشن