-
تا از خودي خود نبريدند عزيزانشاعر : صائب تبريزي چون ني به مقامي نرسيدند عزيزانتا از خودي خود نبريدند عزيزانرفتند و به دنبال نديدند عزيزانچون عمر سبکسير ازين عالم پرشوريوسف به زر قلب خريدند عزيزاندادند به معشوق حقيقي دل و جان رادر کنج دل خويش خزيدند عزيزانديدند که در روي زمين نيست پناهياز خار چه گلهاکه نچيدند عزيزانخارست نصيب تو ز گلزار، وگرنهبا سلطنت بلخ خريدند عزيزانفقري که تو امروز به هيچش نستانيکز جسم گرانجان چه کشيدند عزيزاندرقيد فرنگ آن که نيفتاده، چه د