-
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديمشاعر : صائب تبريزي دامن و دست تهي زين باغ و بستان ميبريمگر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديمما به جاي گل ز گلشن چشم حيران ميبريمنيست برق خرمن گل، پنجهي گستاخ ماما به اميد فنا از زندگي جان ميبريمميکند منزل تلافي راه ناهموار راما ز قرب گل چو شبنم چشم گريان ميبريمنيست صائب بيغمي از وصل گل آيين مايوسف بيقيمت خود را ز کنعان ميبريمما گراني از دل صحراي امکان ميبريممدتي هم غنچه سان سر در گريبان ميبريمهمچو گل ي