-
ما تازه روي چون صدف از دانهي خوديمشاعر : صائب تبريزي خرسند از محيط به پيمانهي خوديمما تازه روي چون صدف از دانهي خوديمدر کعبهايم و ساکن بتخانهي خوديمما را غريبي از وطن خود نميبرددر خواب نوبهار ز افسانهي خوديماز هوش ميرويم به گلبانگ خويشتنسنگي گرفته در پي ديوانهي خوديمنوبت به کينه جويي دشمن نميدهيمورنه هماي گوشهي ويرانهي خوديمدر بوم اين سياه دلان جغد ميشويماميدوار گريهي مستانهي خوديمگرد گنه به چشمهي کوثر نميبريمدر زير بار همت مردانهي خو