-
دلم ز پاس نفس تار ميشود، چه کنمشاعر : صائب تبريزي وگر نفس کشم افگار ميشود، چه کنمدلم ز پاس نفس تار ميشود، چه کنمجهان به ديدهي من تار ميشود، چه کنماگر ز دل نکشم يک دم آه آتشباردلم ز گريه سبکبار ميشود، چه کنمچو ابر، منع من از گريه دور از انصاف استحديث راست مرا دار ميشود، چه کنمز حرف حق لب ازان بستهام، که چون منصورز نازکي به دلم بار ميشود، چه کنمنخوانده بوي گل آيد اگر به خلوت منمرا که دست و دل از کار ميشود، چه کنمتوان به دست و دل از روي يار گل چيدن