-
چه بود هستي فاني که نثار تو کنم؟شاعر : صائب تبريزي اين زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟چه بود هستي فاني که نثار تو کنم؟تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنمجان باقي به من از بوسه کرامت فرمايکه ز آغوش خود اي ماه، حصار تو کنمهمه شب هلاه صفت گرد دلم ميگرددکه شبي روز در آغوش و کنار تو کنمجون سر زلف، اميد من ناکام اين استتا به دام سر زلف تو شکار تو کنمدام من نيست به آهوي تو لايق، بگذارنيست چون گوهر ديگر که نثار تو کنمآنقدر باش که خالي کنم از گريه دليمن چه تدبير