-
سيه مست جنونم، وادي و منزل نميدانمشاعر : صائب تبريزي کنار دشت را از دامن محمل نميدانمسيه مست جنونم، وادي و منزل نميدانمنگارين کردن سرپنجهي قاتل نميدانمشکار لاغرم، مشاطگي از من نميآيدکه آداب نشست و خاست در محفل نميدانم!سپندي را به تعليم دل من نامزد گرداندگر هر عقده کيد پيش من، مشکل نميدانمبغير از عقدهي دل کز گشادش عاجزم عاجزبغير از بحر بيپايان دگر منزل نميدانممن آن سيل سبکسيرم که از هر جا که برخيزمتکلف بر طرف، من سحر را باطل نميدانم!اگر سحر