-
ترک سر کردم، ز جيب آسمان سر بر زدمشاعر : صائب تبريزي بي گره چون رشته گشتم، غوطه در گوهر زدمترک سر کردم، ز جيب آسمان سر بر زدمبس که خود را در سراغ او به يکديگر زدمصبح محشر عاجز از ترتيب اوراق من استهمچو آه از رخنهي دل عاقبت بر در زدمشد دلم از خانهي بي روزن گردون سياهوز غلط بيني در آيينهي ديگر زدمآن سيه رويم که صد آيينه را کردم سياهبس که چون دريا، کف از شور جنون بر سر زدمچون کف دريا پريشان سير شد دستار منمن که چندين بار تنها بر صف محشر زدمميخورم بر يک