-
هر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماندشاعر : صائب تبريزي عقدهاي کز پيچ و تاب زلف در دل ماند، ماندهر که در زنجير آن مشکين سلاسل ماند، ماندهر که را چون سرو اينجا پاي در گل ماند، ماندپاکشيدن مشکل است از خاک دامنگير عشقدر چنين فصل بهاري هر که عاقل ماند، ماندناقص است آن کس که از فيض جنون کامل نشدزين دليل آسماني هر که غافل ماند، ماندميبرد عشق از زمين بر آسمان ارواح راچون صدف هر کس که در دامان ساحل ماند، ماندتشنهي آغوش دريا را تنآساني بلاستهر گران