-
چارهي دل عقل پر تدبير نتوانست کردشاعر : صائب تبريزي خضر اين ويرانه را تعمير نتوانست کردچارهي دل عقل پر تدبير نتوانست کردمادر بيمهر خون را شير نتوانست کرددر کنار خاک، عمر ما به خون خوردن گذشتغنچه بوي خويش را تسخير نتوانست کردراز ما از پردهي دل عاقبت بيرون فتادهيچ کس اين خواب را تعبير نتوانست کردمحو شد هر کس که ديد آن چشم خواب آلود رابا کمان يک دم مدارا تير نتوانست کرددر نگيرد صحبت پير و جوان با يکدگرمطلب دل را زبان تقرير نتوانست کردحلقهي در از درون