-
دل ز هر نقش گشته ساده مراشاعر : صائب تبريزي دو جهان از نظر فتاده مرادل ز هر نقش گشته ساده مراميگزد همچو مار، جاده مراتا چو مجنون شدم بيابانگرددست بر روي هم نهاده مراصبر در مهد خاک چون طفلاننيست انديشهي زياده مراچون گهر قانعم به قطرهي خويشيک گره گر شود گشاده مراصد گره در دلم فتد چو صدفهمچو آيينه، لوح ساده مراتختهي مشق نقشها کرده استميشود تشنگي زياده مراهر قدر بيش باده مينوشمکرده آسوده از اراده مرابيخودي همچو چشم قربانيصافي آب ايستاده مرامانع سير و دور شد صا