-
ز من بشنو حديث بي کم و بيششاعر : شيخ محمود شبستري ز نزديکي تو دور افتادي از خويشز من بشنو حديث بي کم و بيشاز آنجا قرب و بعد و بيش و کم شدچو هستي را ظهوري در عدم شدبعيد آن نيستي کز هست دور استقريب آن هست کو را رش نور استتو را از هستي خود وا رهانداگر نوري ز خود در تو رساندکز او گاهيت خوف و گه رجا بودچه حاصل مر تو را زين بود نابودکه طفل از سايهي خود ميهراسدنترسد زو کسي کو را شناسدنخواهد اسب تازي تازيانهنماند خوف اگر گردي روانهگر از هستي تن وجان تو پاک استتو را از