-
تو گويي هست اين افلاک دوارشاعر : شيخ محمود شبستري به گردش روز و شب چون چرخ فخارتو گويي هست اين افلاک دوارز آب وگل کند يک ظرف ديگروز او هر لحظهاي داناي داورز يک استاد و از يک کارخانه استهر آنچه در مکان و در زمان استچرا هر لحظه در نقص و وبالندکواکب گر همه اهل کمالندچرا گشتند آخر مختلف حالهمه درجاي و سير و لون و اشکالگهي تنها فتاده گاه زوجندچرا گه در حضيض و گه در اوجندز شوق کيست او اندر کشاکشدل چرخ از چه شد آخر پر آتشگهي بالا و گه شيب اوفتادههمه انجم بر او گردان پي