-
اي که اندر ملک گفتي مينهم قانون عدلشاعر : سيف فرغاني ظلم کردي اي اشاراتت همه بيرون عدلاي که اندر ملک گفتي مينهم قانون عدلهمچو صحت از مرض، دورند از قانون عدلاين اميراني که بيماران حرصاند و طمعبر سر ميدان بيدادي بريزد خون عدلدست چون شمشيرشان هر ساعتي در پاي ظلمخانهي دين را که بس باريک شد استون عدلز آن همي ترسم که ناگه سقف بر فرش اوفتدگاو جهل اين خران انداخت بر گردون عدلظالمان سر گشته چون چرخند تا سر گين جورهر شبي نقصان پذيرد ماه روز افزون عدلچون هلال دولت ا