-
صافي درون چو شيشه و روشن شود چو ميشاعر : سيف فرغاني هر کو شراب عشق در آمد به ساغرشصافي درون چو شيشه و روشن شود چو مينامآوريست کاسم جميل است مصدرشآن دلبري که جمله جمال است نعت اوهر در که يافت گوش ز لعل سخنورشدر دل نهفت همچو صدف اشک قطره رادر بحر عشق او که صراط است معبرشرو مستقيم باش اگر خوض ميکنيبيمار دل که هست اماني مزورشبيداروي طبيب غم او بسي بمرديک شب به روز کرد مهي گشت اخترشهر ذرهاي که از پي خورشيد روي اوآن کس که باز يافت به سر نيش خنجرشبر فرق خويش تاج