-
که کرد در عسل عشق آن نگار انگشتشاعر : سيف فرغاني که خسته نيستش از نيش هجر يار انگشتکه کرد در عسل عشق آن نگار انگشتزديم در عسل وصل آن نگار انگشتاگرچه زد مگس هجر نيش، آخر کارنهاد زود بر آن لعل آبدار انگشتچو گفتمش صنما قوت جان من ز کجاستهمي مکيم چو طفلان شيرخوار انگشتچو دست ميندهد لعل او، از آن حسرتبه ناخن غم او خسته چون ز خار انگشتبه جستن گل وصلش شدهست پاي دلمچو وقت چنگ زدن در ميان تار انگشتشدهست در خم گيسوش بيقرار دلمخطش نظر کن و بر حرف خويش دار انگشتهزار بار ت