-
ديده تحمل نميکند نظرت راشاعر : سيف فرغاني پرده برافگن رخ چو ماه و خورت راديده تحمل نميکند نظرت راملک دو عالم بهاست يک نظرت رانزد من اي از جهان يگانه به خوبيآب سخن آن لبان چون شکرت رامشکلم است اين که چون همي نکند حلهجر ستمکار و وصل دادگرت راعشق تو داده است در ولايت جان حکمهمچو قيامت وصال منتظرت رامنتظرم ليک نيست وقت معينهر که به شب ديد روي چون قمرت راميل ندارد به آفتاب و به روزشگرد به هر سو بريم خاک درت راپرده برافگن زدور و گرنه به باديکوه اگر در ميان رود کمرت راپر زلي