-
عشق تو زير و زبر دارد دلمشاعر : سيف فرغاني وز جهان آشفتهتر دارد دلمعشق تو زير و زبر دارد دلماين زمان شوري دگر دارد دلمپيش ازين شوريده دل بودم وليکزين سخن جان در خطر دارد دلملاف عشقت ميزند با هر کسيمن نميدانم چه سر دارد دلمدست در زلف تو زد ديوانهواردست با غم در کمر دارد دلمعشق چون پا در ميان دل نهادز آن ز تن عزم سفر دارد دلمدر حصار سينه تنگيها کشيدبار غم از سينه بردارد دلمتا مدد از روي تو نبود کجاهيچ آبي بر جگر دارد دلمکمتر از خاکم اگر جز خون خويشاز تو اوميد اين قدر