-
چو شد به خنده شکر بار پستهي دهنششاعر : سيف فرغاني شد آب لطف روان از لب چه ذقنشچو شد به خنده شکر بار پستهي دهنشکه هست همچو شکر مغز پستهي دهنشاز آنش آب دهن چون جلاب شيرين استکشيده تير مژه نرگس سپه شکنشگشاده شست جفا ابروي کمان شکلشکه دل نگيرد همچون هدف به خويشتنشکمان ابروي او تير غمزهاي نزندمهي که مطلع حسن است جيب پيرهنشبر آفتاب کجا سايه افگند هرگزچو در پياله شراب از قرابهي بدنشبرهنه گر شود آب روان جان بينيبه زير موي چو شعر سيه، حرير تنشچو زير برگ بنفشه گل سپي