-
آنچه ز تست حال من گفت نميتوانمششاعر : سيف فرغاني چون تو بمن نميرسي من به تو چون رسانمشآنچه ز تست حال من گفت نميتوانمشهر چه به من رسد ز تو دولت خويشن دانمشهر نفسم فراق تو وعده به محنتي کندگر شکري رسد به من همچو مگس برانمشزهرم اگر دهي خورم چون شکر و ز غير تورنج چو از تو باشدم راحت خويش خوانمشزخم گر از تو آيدم مرهم روح سازمشاسبم اگر فلک بود در پي تو دوانمشملکم اگر جهان بود ترک کنم براي توبرکنم از نشانه و در دل خود نشانمشتير که از کمان تو در طرفي روان شودخون دلي ک