-
آنچه داري به کف و آنچه نداري جز دوستشاعر : سيف فرغاني گر نيايد، مطلب ور برود، بگذارشآنچه داري به کف و آنچه نداري جز دوستمردهاي باش اگر جان ندهي در کارشسيف فرغاني نزديک همه زندهدلانجان نو داد به من صورت معنيدارشگر چه جان ميدهم از آرزوي ديدارشدست تقدير به صد لطف زده پرگارشبنگر آن دايرهي روي و برو نقطهي خالناردان لب و رخسارهي چون گلنارشبوستانيست که قدر شکر و گل بشکستآب شيرين ببرد لعل شکر گفتارشملک خسرو برود در هوس بندگيشبرو اي حسن و دگر تيز مکن بازارشنقد