-
مست عشقت به خود نيايد بازشاعر : سيف فرغاني ور ببري سرش چو شمع به گازمست عشقت به خود نيايد بازوي به خوبي ز نيکوان ممتازاي به نيکي ز خوب رويان فردروز او را به آفتاب نيازهر که در سايهي تو باشد نيستدر دو عالم نيافت جاي نمازهر که را عشق تو طهارت داددل به سوي تو به که رو به حجازقبله چون روي تست عاشق راما نه اکنون همي کنيم آغازعشق تو در درون ما ازليستهيچ گنجشک را نگيرد بازهيچ بيدرد را نخواهد عشقشير بر سگ نميکند در بازعشق بر من ببست راه وصالبلبل از بهر گل کند آوازتا سخن از