-
آتش عشق بتي برد آبروي دين ماشاعر : سنايي غزنوي سجدهي سوداييان برداشت از آيين ماآتش عشق بتي برد آبروي دين مالاابالي داغ کرد از کبر بر تمکين مالن تراني نقش کرد از نار بر اطراف رويمايهي مهرش عطا دادست ما را کين ماشربت عشقش هني کردست بر ما عيش تلخاو ز ناگه شد ز بخت نيک ما شيرين مايک جهان شيرين شدند از عشق او فرهاد اولعل خوش رنگش چو گوهر کرد حجلهي دين ماخط شبرنگش معطر کرد مغز عقل رالولو لالاست قسم چشم عالم بين ماآن گهرهائي که بر وي بست مشاطهي مزاجهم به ساعت کرد کفر