-
اي هميشه دل به حرص و آز کرده مرتهنشاعر : سنايي غزنوي داده يکباره عنان خود به دست اهرمناي هميشه دل به حرص و آز کرده مرتهناندر آن روزي که خواهد بود عرض ذوالمننهيچ ننديشي که آخر چون بود فرجام کارور سر ميدان نداري طعنه بر مردان مزنگر پي حاجت نگردي بر پي حجت مپوييا ز رعنايي چو گل بر تن بدران پيرهنيا ز بي آبي چو خار از خيرگي ديده مدوزور خليلي غيرت اغيار را در هم شکنگر کليمي سحر فرعون هوا را نيست کنتا کند قصر مشيد ربع و اطلال و دمنهمت عالي ببايد مرد را در هر دو کونع