-
پيش پريشان مکن از پي آشوب منشاعر : سنايي غزنوي زلف گره بر گره جعد شکن بر شکنپيش پريشان مکن از پي آشوب منوي ز لبت برده آب رنگ عقيق يمناي ز رخت برده نور فر کلاه سپهروز رخ تو بوي برد دايهي گل در چمناز لب تو شرم داشت مايهي مل در قدحبسته شود پستهوار تيغ زبان در دهنجادوي استاد را پيش دو بادام تودر هوس روي تو پاره کند پيرهنگردون هم عاشقست بر تو که هر صبحدمچون به ميانت رسيد بيش نماند سخنچون به دهانت رسيد هيچ نبيند خردمردمک چشم من بر گل و بر ياسمندر چمن روي تو غلتان غلتا