-
اي خدايي که بجز تو ملکالعرش ندانمشاعر : سنايي غزنوي بجز از نام تو نامي نه برآيد به زبانماي خدايي که بجز تو ملکالعرش ندانمبجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانمبجز از دين و صنعت نبود عادت چشممملک عالمم و عالم اسرار نهانمعارفا فخر به من کن که خداوند جهانممنم آن عالم اسرار که هر غيب بدانمغيب من دانم و پس غيب نداند بجز از مندر گذارنده و پوشندهي عيب همگانمپاک و بيعيبم و بينندهي عيب همه خلقانهمه من گويم و گوينده ني کام زبانمهمه من بينم و بيننده ني ديده دو چشممشنوايان