-
اي سنايي نشود کار تو امروز چو چنگشاعر : سنايي غزنوي تا به خدمت نشوي و نکني قامت چنگاي سنايي نشود کار تو امروز چو چنگکه سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگسر سرهنگان سرهنگ محمد هرويآنکه پشت همه بيداران آمد به درنگآنکه روي همه هشياران آمد به شتابپيش گفتارش جهل آمده هوش هوشنگنزد ديدارش که بوده بهاي بهمنکه سيه روي شود مردم سقلاب چو زنگگر بسقلاب برد باد نهيبش نشگفتکه از خاکش پس از آن زنده برآيد سترنگباد لطفش بوزد گر بحد چين نه عجبنجم سياره نمايد نقط از پشت پلنگبر پلنگ