-
مست گشتم ز لطف دشنامششاعر : سنايي غزنوي يارب آن مي بهست يا جامشمست گشتم ز لطف دشنامشحسنش نام و روي هم نامشعنبرش خلق و زلف هم خلقشبه ز اندام ترکه اندامشدل به چين رفت و بازگشت و نديدزر پختست نقرهي خامشسوي آن کو بخيلتر در عصربستهي کوي و فتنهي نامشلب و چشمم بماند پيوستهبه گه خوشخويي و آرامشچون به زلف و به عارضش نگريبسته بر زير دامن شامشصبح بيني همه گريبان بازبا الف سان قدي به اندامشلام گردد چو ديد ماه او راسخت پژمرده گشت الف لامشراست خواهي به پيش او مه رابر يکي پسته و دو