-
در جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بودشاعر : سنايي غزنوي پس به جان و دل بخر گر عاقلي ارزان بوددر جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بودرو به ترک جان بگو دردت همه درمان بودچاره تا کي جويي از درمان و درد دل همينيست شو در راه تا هم وصل و هم هجران بودتا کي اندر انجمن دعوي ز هجر و وصل يارزان که ميبينم که ميلت با هوا يکسان بودگر همي حق پرسي از من عاشقي کار تو نيستشرم بادت ساعتي دل چند جا مهمان بودعاشقي بر خواب و خورد و تخت و ملک و سيم و زرذبح معظم جان او را ديت قربان ب