-
يکرنگ و با زبان دل من همچو آخرتشاعر : سنايي غزنوي وينان به طبع و جامه چو دنيا ملوننديکرنگ و با زبان دل من همچو آخرتهمچون زبان قفل گه معني الکننددندانهي کليد در دعويند ليکپيوسته پاي بوس خسيسان چو دامنندزان بيسرند همچو گريبان که از طمعهادوريان کوي و گدايان خرمننددعوي ده کنند وليکن چو بنگريهر کس که هست خوشه چن خرمن مننددهقان عقل و جان منم امروز و ديگرانگويي نه مردمند همه ريم آهنندفرزند شعر من همه و خصم شعر منگاهم چو وزن بيهدهي خويش بشکنندگاهم چو روي مائدهي خود