-
چون همي از باغ بوي زلف يار ما زندشاعر : سنايي غزنوي هر که متواريست اکنون خيمه بر صحرا زندچون همي از باغ بوي زلف يار ما زندعاشق اکنون هر کجا بوييست آه آنجا زنددلبرا اکنون هر کجا رنگيست رخت آنجا بردحجله از دينار بندد کله از ديبا زندبينوايان را کنون دست صبا بر شاخ گلقبه از بيجاده سازد پايه از مينا زندهودج متواريان را نقشبند نوبهارباد گويي کاروان خلخ و يغما زندبر سر دو راه جان از رنگ و بوي گل هميهر که زلف يار دارد چنگ چون در ما زنداز تعجب هر زمان گويد بنفشه کي عجب