-
اي بنده ره شوق ملک بي خطري نيستشاعر : سنايي غزنوي از جان قدمي ساز که به زين سفري نيستاي بنده ره شوق ملک بي خطري نيستجز ديدهي درويش مر او را سپري نيستتيريست بلا در روش عشق که هرگززيرا که ترا به ز تويي عشوه خري نيستاز خود غذايي ساز پس آنگاه بره پويکس بر تو درين ره ز تويي تو بتري نيستخود را ز ميان خود بردار ازيراکصد جان مقدس را آنجا خطري نيستتن را چه قبولي نهي آنجا که ز عزتکز خون يکي عاشق حالي اثري نيستکشتند درين راه بسي عاشق بيتيغکاندر صدف عشق به از غم گهري نيست