-
او کيست مرا يارب او کيست مرا ياربشاعر : سنايي غزنوي رويش خوش و مويش خوش باز از همه خوشتر لباو کيست مرا يارب او کيست مرا ياربکرده رخ و زلف او را بيمنت روز و شبداده لب و خال او را بيخدمت کفر و ديندولتکدهي چرخ است از قدر و قدش مرکبمنزلگه خورشيدست بينور رخش تيرهوز بهر جانسوزي دست فلک و کوکباز بهر دلفروزي جان گهر و ارکاندر هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجببر هر مژهي چشمش بنبشته که: لا تعجلمهر از گلوي تنين ماه از دهن عقرببي بوالعجبي زلفش کاشنيد که سر بر زدمي سرک