-در عملیات کربلای چهار در شلمچه اسیر شد. جراحاتش خیلی بود. آنقدر که حتی یک لحظه هم خواب نداشت و مسکن های قوی هم تأثیری بر دردش نمی گذاشت. روده ها و معده اش کاملا به هم پیچیده بودند و آنقدر جراحاتش زیاد بود که عمل دفع از طریق شکم انجام می شد.آنقدر جراحاتش زیاد بود که در اردوگاه، در آن سرمای سوزان دی ماه، همیشه لخت، پیچیده شده در یک پتوی خونین بود و این، حالش را بدتر می کرد. تنها لطفی که در تمام مدت به او می کردند، این بود که هر وقت ناله اش بیش از حد می شد، سربازی می آمد و از پشت میله ها، مسکنی به او می زد و می رفت. هر شب به هم اتاقی اش می گفت: «یادت نرود، من محمدرضا هستم، پاسدارم و اهل قم..
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان