-
برخي رويتان من اي رويتان چو ماهيشاعر : سنايي غزنوي وي جان بيدلان را در زلفتان پناهيبرخي رويتان من اي رويتان چو ماهيبا زلفتان دلي را مشکل نماند راهيبا رويتان تني را باطل نگشت حقياز ما سجدهگاهي وز مشک تکيهگاهيجز رويتان که سازد جانهاي عاشقان رااز نيش جنگجويي وز نوش عذرخواهيجز زلفتان که دارد چون شهد و شمع محفلدر هيچ پاي نعلي در هيچ سر کلاهينگذاشت زلف و رختان اندر مصاف و مجلسبا قد و قدر هر يک طوبا کم از گياهيبا حد و خد هر يک خورشيد کم ز ظليور جزع جانستانتان يک ناو