-
![چرا ز روي لطافت بدين غريب نسازي](http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/06esfand/01/sanaee.jpg)
چرا ز روي لطافت بدين غريب نسازيشاعر : سنايي غزنوي که بس غريب نباشد ز تو غريب نوازيچرا ز روي لطافت بدين غريب نسازيستيزه بر دل ما و دو چشم تو سوي بازيز بهر يک سخن تو دو گوش ما سوي آن لبچه فتنهاي تو که شبها ميان روح چو رازيچه آفتي تو که شبها ميان ديده چو خوابيتو از ميان دو ابرو هزار قبله بسازيچو من ز آتش غيرت نهاد کعبه بسوزمجهان عشق تو دارد پس از فراز فرازيپس از فراز نباشد جز از نشيب وليکنگه عتاب نمودن به پارسي و به تازيگداخت مايهي صبرم ز بانگ شکر لفظتعجبتر آنکه