-
زهي سروي که از شرمت همه خوبان سرافگندهشاعر : سنايي غزنوي چرا تابي سر زلفين چرا سوزي دل بندهزهي سروي که از شرمت همه خوبان سرافگندهمرا هر روز بيجرمي به گور اندر کني زندهعقيقين آن دو لب داري به زيرش گور من کندهکنار من چون جيحون شد دو چشمم ابر بارندهتن من چون خيالي شد بسان زير نالندهنتابي تو سر زلفين نسوزاني دل بندهيکي حاجت به تو دارم ايا حاجت پذيرندهپس از مرگم جهان بر تو مبارکباد و فرخندهجهان از تو خرم بادا بتا و من رهي بنده
#سرگرمی#