-
جانا ز لب آموز کنون بنده خريدنشاعر : سنايي غزنوي کز زلف بياموختهاي پرده دريدنجانا ز لب آموز کنون بنده خريدنيا نيست ترامذهب فرياد رسيدنفريادرس او را که به دام تو درافتادبيچاره شکاري خبه گردد ز تپيدنما صبر گزيديم به دام تو که در داماندوه تو ما را چو شکر شد به چشيدناکنون که رضاي تو به اندوه تو جفتستزيرا که شکر هيچ نماند ز مزيدناز بيم به يکبار همي خورد نيارممانديم به تو آنهمه کشي و چميدنما رخت غريبانه ز کوي تو کشيديمخاک سر کويت ز پي سرمه کشيدنرفتيم به ياد تو سوي خان