-
اي بس قدح درد که کردست دلم نوششاعر : سنايي غزنوي دور از لب و دندان شما بي خبران دوشاي بس قدح درد که کردست دلم نوشگه رقص همي کرد بر آن حال دل و هوشگه بوسه همي داد بر آن درد لب و چشمگه صبر همي گفت که اي آه تو مخروشگه عقل همي گفت که اي طبع تو کم نالعشق آمده با نيش که هان اي دل و جان نوشدرد آمده پاداش که هين اي سر و تن داداز علم به عين آمد وز گوش به آغوشدردي که به افسانه شنيدم همه از خلقخورشيد که ديدست سيه کرده بناگوشدر حجرهي چشم آمد خورشيد خيالشاين ديده نه در خواب