-
اي سنايي جان ده و در بند کام دل مباششاعر : سنايي غزنوي راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباشاي سنايي جان ده و در بند کام دل مباشور نباشي خاک معني آب بي حاصل مباشچون نپاشي آب رحمت نار زحمت کم فروزسيرت حق چون نباشي صورت باطل مباشرافت ياران نباشي آفت ايشان مشودر کتاب عاشقان جز آيت مشکل مباشدر ميان عارفان جز نکتهي روشن مگويجز به تيغ مهر او در پيش او بسمل مباشدر مناي قرب ياران جان اگر قربان کنيبا عدو و خصم او همواره در محمل مباشگر همي خواهي که با معشوق در هود