-
معشوق مرا ره قلندر زدشاعر : سنايي غزنوي زان راه به جانم آتش اندر زدمعشوق مرا ره قلندر زدگه راه مقامران لنگر زدگه رفت ره صلاح دين داريظلمت در نور و خير در شر زدرندي در زهد و کفر در ايمانو آنگاه مرا چو حلقه بر در زدخميده چو حلقه کرد قد منوز آتش دوزخ آب کوثر زدچون سوخت مرا بر آتش دوزخابدال ز عشق دست بر سر زددر صومعه پاي کوفت از مستيدر ميکده آب زر بر آذر زدبا آب عنب به صومعه در شدبا آنکه دلم نخواست خوشتر زدگر من نه به کام خويشم او باري
#سرگرمی#