-
عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زدشاعر : سنايي غزنوي عشق بازي را بکرد و خاک بر افلاک زدعشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زدنعرهي عشق از گريبان تا به دامن چاک زدبر جمال و چهرهي او عقلها را پيرهنلطف او در چشم آب و باد و آتش خاک زدحسن او خورشيد و ماه و زهره بر فتراک بستآب حيوانش به خدمت چنگ در فتراک زدآتش عشقش جنيبتهاي زر چون در کشيدگفتي افريدون در آمد گرز بر ضحاک زدشاه عشقش چون يکي بر کد خداي روم تاختدرد او بر لشکر درمان زد و بيباک زدزهر او آب رخ تريا