-
عشق بازيچه و حکايت نيستشاعر : سنايي غزنوي در ره عاشقي شکايت نيستعشق بازيچه و حکايت نيستدرد عشاق را نهايت نيستحسن معشوق را چو نيست کرانجز به دل بردنش ولايت نيستمبر اين ظن که عشق را به جهانزان که در عشق روي و رايت نيسترايت عشق آشکارا بهرويت صدق چون روايت نيستعالم علم نيست عالم عشققوت عشق او به غايت نيستهر که عاشق شناسد از معشوقعاشقي را دلي کفايت نيستهر چه داري چو دل ببايد باختهر کرا کفر چون هدايت نيستبه هدايت نيامدست از کفرچون ز معني درو سرايت نيستکس به دعوي به دوستي نرسد