-
اي که پنجاه رفت و در خوابيشاعر : سعدي مگر اين پنج روزه دريابياي که پنجاه رفت و در خوابيشرم بادت که قطرهي آبيتا کي اين باد کبر و آتش خشمشيخ بودي و همچنان شابيکهل گشتي و همچنان طفليميرود تير چرخ پرتابيتو به بازي نشسته و ز چپ و راستننشيند فلک ز قصابيتا درين گله گوسفندي هستخانهاي در ممر سيلابيتو چراغي نهاده بر ره بادور به حسن آفتاب و مهتابيگر به رفعت سپهر و کيوانيور به مغرب رسي به جلابيور به مشرق روي به سياحيور به شوخي چو برف بشتابيور به مردي ز باد درگذريور به نيروي اب