-
شبي و شمعي و گويندهاي و زيباييشاعر : سعدي ندارم از همه عالم دگر تمناييشبي و شمعي و گويندهاي و زيباييگر التفات کند چون تو مجلس آراييفرشته رشک برد بر جمال مجلس مناسير قيد محبت، نه چون تو عذرايينه وامقي چو من اندر جهان به دست آيدز دست آنکه ندارد به حسن همتاييضرورتست بلا ديدن و جفا بردنسري نماند که با او نپخت سوداييدلي نماند که در عهد او نرفت از دستبه راستي که بلاييست آن نه بالاييقيامتست که در روزگار ما برخاستکه نيست خوشتر از او در جهان تماشاييدگر چه بيني اگر روي ا