-
دريغ روز جواني و عهد برناييشاعر : سعدي نشاط کودکي و عيش خويشتن راييدريغ روز جواني و عهد برناييپس از غرور جواني و دست بالاييسر فروتني انداخت پيريم در پيشستيز دور فلک ساعد تواناييدريغ بازوي سرپنجگي که برپيچدچه دوستيست که با دوستان نميپاييزهي زمانهي ناپايدار عهد شکنکه همچو طفل ببخشي و باز برباييکه اعتماد کند بر مواهب نعمتتباهتر شکني هر چه خوشتر آراييبهزارتر گسلي هر چه خوبتر بنديکه در شکنجهي بيکاميش نفرساييبه عمر خويش کسي کامي از توبرنگرفتنخواستم که به قدر من اندر