-
قلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پايشاعر : سعدي جاودان قصر معاليت چنان باد که مرغقلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پاينيکخواهان تو را تاج کرامت بر سرنتواند که برو سايه کند غير همايچه دعا گويمت اي سايهي ميمون همايبدسگالان تو را بند عقوبت در پايجود پيدا و وجود از نظر خلق نهانيارب اين سايه بسي بر سر اسلام بپايدر سراپردهي عصمت به عبادت مشغولنام در عالم و خود در کنف ستر خدايآفتاب اينهمه شمع از پي و مشعل در پيشپادشاهان متوقف به در پردهسرايمطلع برج سعادت فل