-
اميد وصل تو جانم به رقص ميآردشاعر : سعدي چو باد صبح که در گردش آورد ريحاناميد وصل تو جانم به رقص ميآردکه دل به دست تو گوييست در خم چوگانز خلق گوي لطافت تو بردهاي امروزبه دست فتح و ظفر گوي دولت از ميدانچنانکه صاحب عادل علاء دولت و دينکه هيچ عين نديدست مثل او انسانجمال عالم و انسان عين اهل ادبکه تير وهم برون آيد از کمان گمانبروج قصر معاليش از آن رفيعترستکه سعي در همه يابي به قدر وسع و توانمن اين سخن نه سزاوار قدر او گفتمولي مبالغهي خويش ميکند حسانچو مصطفي که ع