-
هر که هر بامداد پيش کسيستشاعر : سعدي هر شبانگاه در سرش هوسيستهر که هر بامداد پيش کسيستکانچنان را حريف چون تو بسيستدل منه بر وفاي صحبت اوتا تو را مکنتي و دسترسيستمهرباني و دوستي ورزدگر مرا مونسي و همنفسيستگويد اندر جهان تويي امروزکاين جهان بيتو بر دلم قفسيستباز با ديگري همين گويدهر کجا طعمهاي بود مگسيستهمچو زنبور در به در پويانراستگويي ميان تهي جرسيستهمه دعوي و فارغ از معنينزد اين عيب آن کند که خسيستپيش آن ذم اين کند که خريستالتفاتش مکن که هيچ کسيستهر کجا بيني اين چن