-
شنيدم که طغرل شبي در خزانشاعر : سعدي گذر کرد بر هندوي پاسبانشنيدم که طغرل شبي در خزانبه لرزش در افتاده همچون سهيلز باريدن برف و باران و سيلکه اينک قبا پوستينم بپوشدلش بر وي از رحمت آورد جوشکه بيرون فرستم به دست غلامدمي منتظر باش بر طرف بامشهنشه در ايوان شاهي خزيددر اين بود و باد صبا بروزيدکه طبعش بدو اندکي ميل داشتوشاقي پري چهره در خيل داشتکه هندوي مسکين برفتش ز يادتماشاي ترکش چنان خوش فتادز بدبختيش در نيامد به دوشقبا پوستيني گذشتش به گوشکه جور سپهر انتظارش فزودمگر رنج